جدول جو
جدول جو

معنی دره مورد - جستجوی لغت در جدول جو

دره مورد
(دَ رِ)
دهی است از دهستان باغ ملک بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز. واقعدر 12هزارگزی شمال باختری باغ ملک و 6هزارگزی باخترراه اتومبیل رو هفتگل به ایذه. آب آن از چشمه و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ره نورد
تصویر ره نورد
کسی که راهی را طی می کند، راه پیما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سره مرد
تصویر سره مرد
مرد برگزیده، جوانمرد، کنایه از بی ریا
فرهنگ فارسی عمید
(سَ رَ / رِ مَ)
پاک مرد و مرد بیغش و بی ریا. (آنندراج) :
من همانا که نیستم سره مرد
چون نیم مرد رود و مجلس و کاس.
ناصرخسرو.
زید آن سره مرد مهرپرورد
کای رحمت باد بر چنین مرد.
نظامی.
گفت ﷲ و فی اﷲای سره مرد
آن کن از مردمی که شاید کرد.
نظامی (هفت پیکر ص 239).
بخور ای نیک سیرت سره مرد
کان نگون بخت گرد کرد و نخورد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
نام تیره ای از نوئی، قسمت چهاربینچه جاکی از ایلات کوه کیلویۀ فارس است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 89)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ هََ)
دهی است از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج. واقع در 72هزارگزی خاور دژ شاهپور و 15هزارگزی شمال خاوری پاسگاه قطونه آب آن از چشمه ها. و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان بویراحمد سردسیر بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 46هزارگزی شمال خاوری بهبهان، با 150 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. ساکنین آن از طایفۀبویراحمدی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ زَ)
ده کوچکی است از دهستان سیاه رود بخش افجه شهرستان تهران. واقع در خاور مرکز افجه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ رَ)
دهی از دهستان طیبی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان واقع در 4هزارگزی شمال خاوری قلعه رئیس مرکز دهستان، با 150 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. ساکنین آن از طایفه طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان جاوید بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون. واقع در 17هزارگزی خاور فهلیان و شمال خاوری کوه قلعه سفید، با 102 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود خانه شور و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ مُ)
دهی است از دهستان گیسکان بخش بافت شهرستان سیرجان. واقع در 12هزارگزی شمال بافت و سر راه فرعی بافت - قلعه عسکر، با 250 تن سکنه. آب آن از چشمه است. مزارع ابهری، ده میرزا، ده نو، ده قاضی، دورودی جزء این ده است. و ساکنین آن ازطایفۀ لک هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ مَ جِ)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در 27هزارگزی جنوب خاوری شیراز و کنار راه فرعی شیراز به گشنکان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دَرْرِ رَ)
دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند. واقع در 9هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. مزرعۀ باغ تنگل جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ده کوچکی است از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان، واقع در 69هزارگزی شمال باختری راور و 21هزارگزی شمال راه فرعی راور به کرمان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان آباده طشک بخش نی ریز شهرستان فسا. واقع در84هزارگزی شمال نی ریز. سکنۀ آن 695 تن. آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(رَهْ وَ)
راه آورد. سوغات و ارمغان و هر چیزی که چون شخصی از جایی بیایدبرای کسی بیاورد اگر چه چند بیت از نظم و نثر باشد. (ناظم الاطباء) (از برهان). کنایه از چیزی است که چون کسی از جایی آید به طریق تحفه آورد و سوغات نیز گویند. (انجمن آرا) (از غیاث اللغات). راه آورد. عراضه. سوقات. سوغاتی. سوقاتی. لهنه. ارمغان. هدیه که مسافرآورد از سفر. نورهان. (یادداشت مؤلف) :
به هشتم ره آورد پیش آورید
همان هدیه ها سربسر چون سزید.
فردوسی.
چو می دانی کزین جا رهگذاری
ره آوردت ببین تا خود چه داری.
ناصرخسرو.
کار روزی چو روز دان بدرست
که ره آوردروز روزی تست.
سنایی.
گفتم آن مرد را که بهر دلت
نپذیرم یکی ره آوردی.
خاقانی.
اخوان که ز ره آیند آرند ره آوردی
این قطعه ره آورد است از بهر دل اخوان.
خاقانی.
شد پرستنده سوی بانوی خویش
وان ره آورد را نهاد به پیش.
نظامی.
کنون کآمد از آسمان بر زمین
ره آوردش آن بود و ره بردش این.
نظامی.
چون سفر کردم مرا راه آزمود
زین سفر کردن ره آوردم چه بود.
مولوی.
رجوع به راه آورد شود
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ مُ)
دهی است از دهستان کمازان شهرستان ملایر. واقع در 38هزارگزی جنوب شهر ملایر و 27 هزارگزی جنوب راه شوسۀ ملایر به اراک، با 431 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ره آورد
تصویر ره آورد
سوغات، ارمغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سره مرد
تصویر سره مرد
نیکخواه خیر اندیش، کارساز کارگزار، زیرک هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در خورد
تصویر در خورد
شایسته موافق مناسب لایق سزاوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ره آورد
تصویر ره آورد
((~. وَ))
سوغات، ارمغان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سره مرد
تصویر سره مرد
((سَ رَ یا رِ مَ))
جوانمرد، نیکخواه، کارساز، برگزیده، دانا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ره آورد
تصویر ره آورد
سوغات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از در مورد
تصویر در مورد
درباره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درمورد
تصویر درمورد
درباره
فرهنگ واژه فارسی سره
درباب، درباره، راجع به
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دلیل کند بر مردی گران طبع، که با مردمان ناسازگار است و بعضی گویند: درخت مورد، دلیل کند بر مردی عجمی فاضل و توانگر دل.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
اسبی که در خرمن کوبی دایره وار بچرخد
فرهنگ گویش مازندرانی
مرگ جوجه در حالت جنینی
فرهنگ گویش مازندرانی